با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس...هیچکس اینجا به تو مانند نشد...
فاضل نظری
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس...هیچکس اینجا به تو مانند نشد...
فاضل نظری
قلب من بین انگشت هایت وقتی لای موهایم می کشیدی، در نگاهت وقتی به من خیره می شدی، در لبانت وقتی دستم را می گرفتی و می بوسیدی و در دست هایت وقتی صورتم را قاب کردی و اولین بوسه ام را به من دادی ...همان جا ماند.
و حالا که تو نیستی، من بدون قلبم چطور دوباره عاشق شوم؟ چطور یک نفر دیگر را بخواهم بدون اینکه به تو فکر کنم؟
راستی، قلبم را چه کار کردی؟ کجای مسیر رهایش کردی؟...
کیمیا حق دارد من را نفهمد. من هم نمیفهمم خودم را، کارهایم را، احساساتم را.
فقط می دانم تا تنها شود، من با اغوش باز منتظرش هستم تا زخم هایش راببندم، تا انقدر به او عشق بورزم که دوباره سر پا شود....
+هربار از جلوی ایینه ای رد می شدیم، دستش را دور شانه ام می انداخت و میگفت: ببین چقد به هم میایم٫
کم کم یک سال میشود که رفته ای.
و من پر از سرگیجه های قطع قرص افسردگیم،
و هر شب یک دل سیر گریه میکنم.
فکر میکنم با اینکه هیچ احساسی به او ندارم، با اینکه یک نفر دیگر دارد جایش را در قلبم باز میکند، من هیچ وقت نمیتوانم کسی را انقدر که اورا دوست داشتم دوست بدارم...
همم
خیلی وقت است گذشته. من دیگر احساسی به او ندارم. فقط حسرت روز هایی که بخاطرش هدر دادم مانده، و تمام احساسات با ارزشمندی که بیهوده به پایش ریختم. گاه گاهی سر میزنم به پیجش. او همچنان با شیرین قصه هایش است. خوشحالند؟ به نظر می رسد. خوب است. خوشحال باشند فعلا. کارما منتظرشان است. من کینه به دل نگرفتم اما کارما کینه ایست.
اشتباه خوب من، همانی که چشم هایش جادوی سیاه دارد، ان هم تمام شد. نمیدانم چرا. ولی دیگر تمام شد.
من هستم فعلا و یک تازه واردی که نمیدانم دوباره اشتباه است یا نه. امیدوارم این بار الگوی نحسم را بشکنم.
میدونم دارم اشتباه میکنم. میدونم اخرش فقط خودم ضربه می بینم. میدونم چند ماه دیگه دوباره میام اینجا چس ناله میکنم. میدونم احساس پیدا میکنم و بعدم دلمو میشکونه و مثل سگ پشیمون میشم. میدونم دارم به خودم اسیب میزنم.
ولی لعنتی، حواسمو خیلی خوب پرت میکنه. این حواس پرتی ارزشش رو داره. حداقل فعلا.
چقد ایمیلای عاشقانه بهش زده بودم. بی لیاقت معتاد دختر باز احمق بیشعور خودخواه عوضی سو استفاده گر عن. سیکس پکات تو سرت بخورن. ایش.