ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

یک دانشجوی پزشکی، یک پزشک آینده :)

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۲ BB

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است


یاد اون نوشته افتادم...چقدر به حالتم میخوره! اولین چیزی که یادم اومد صورت کیمیا بود که با اخم نگاهم میکرد بعد از خوندنش و بعدش که گفت یعنی چی الان؟

برش داشتم، یه عالمه کاغذای جور واجور پر از متنای مختلف افتاد از بینش، کاغذارو نگاه نکردم، نمیخوام اون خاطره هارو یاداوری کنم...

فقط این متن خیلی وصف حال الانمه...

بازش کردم، بوی خیلی خیلی خوبی میده...میگویند بوی رنگ است اما من بیشتر بوی بچه به ذهنم میاید، بوی پودر بچه! هرچند قاعدتا باید بوی عطر ورساچم را بدهد...

سعی کردم بقیه را نخوانم و تند تند دنبال همان بگردم!

همه را یادم است تقریبا...چقدر وقت است بازش نکرده ام؟

این «تو»‌ی آخر متن هنوز اوست؟ نه...دیگر او نیست...

شاید عوض شده است!


دفتر آبی


بعد از مردنم کسی نخواهد گریست، کسی برای جسم خسته ام گل نخواهد آورد، کسی همراه من تا گذرگاه ابدیت نخواهد آمد، بعد از مردنم دنیا همان دنیاست و آدم ها همان آدم ها...

چیزی عوض نخواهد شد...!

بعد از مردنم سوسک ها و حشرات کالبدم را نخواهند جوید

اجزای بدنم را اهدا کنید اگر میشود، شاید کسی با قلب ترک خورده ی من عشق بورزد، شاید کسی با چشم های پر از غمم عشق را تماشا کند...زندگی کند...

باقی بدنم را بسوزانید، شاید رهایی یافتم، شاید اینگونه نفس کشیدم!

شاید خاکسترهایم همسفر باد شوند و من... به آرزوی دیدنت برسم...

بعد از مردنم کسی نخواهد گفت چه زود پژمرد! کسی نخواهد پرسید چرا؟ کسی غمگین نخواهد شد، یا حتی خوشحال!

بعد از مردنم...

مهم نیست!

تنها تو بخند....! :)


۲۵ فروردین ۹۲

۱۲.۳۰ صبح

را سین
۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر