ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

یک دانشجوی پزشکی، یک پزشک آینده :)

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۲ BB

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است


قاصدک‌! در هوای طوفانی رهایی و میرقصی و میرقصی و من در باد به جستجویت، میدوم و میدوم و دست هایم را در هوا تکان میدهم، شاید تو را لحظه ای لمس کنم! شاید بتوانم بگیرمت! با خود فکر میکنم مدام، که اگر قاصدک را داشتم...!

آنوقت میشد به تو بگویم : « قاصدک..هان...چه خبر آوردی؟از کجا وز که خبر آوردی؟خوش خبر باشی اما..اما...گرد بام و در من بی ثمر میگردی...انتظار خبری نیست مرا...نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری»

بازهم برقصی و من محو شوم در حرکات موزونت همگام با آوای باد و تو باز بچرخی و از من دور شوی! بغض را سد راهت کنم و بشکنم...


 فریاد میزنم در باد «برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،برو آنجا که ترا منتظرند.» و باخود زیر لب میگویم: «دست بردار از این در وطن خویش غریب..» و تو چرخ میزنی و من گم میشوم در آغوش موهای بر دست بادم و نمیبینم تورا و فریاد میزنم که «دروغی تو، دروغ! فریبی تو‌ فریب!» و بازهم تو هستی که خودت را جلوی چشم هایم به نمایش میگذاری و من هر لحظه مشتاق تر میشوم و هر چه دستم را دراز میکنم تو نیستی و من فریادم را در باد خاموش میکنم! 


« قاصدک! هان، ولی ..راستی آیا رفتی با باد؟با توام، آی کجا رفتی؟ آی...!» و دور خود میچرخم و میچرخم باد مرا نوازش میکند...

 و من باز فریاد میزنم «راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟» و تو ...رفته ای...


...


تمام شده...رفته است...نسیم اشک هایم را خشک میکند و من هنوز با چشم هایم در جستجوی توام...


مشتم را باز میکنم و در دستم قاصدکیست و من.... قاصدک را به دست نرم نسیم میسپارم...

«ابر های همه عالم شب و روز در دلم میگریند...»



پ.ن:شعر های «..» شعر قاصدک اخوان ثالث میباشد.

را سین
۰۴ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر