ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

یک دانشجوی پزشکی، یک پزشک آینده :)

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۲ BB

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


بدترین...تاکید میکنم... «بدترین» حس دنیا اینه که دلت بدجوری بگیره و هیچکس... تاکید میکنم «هیچکس» انقدر باهاش صمیمی نباشی که بتونی حرف بزنی...

را سین
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۷ نظر
برای اولین بار تو خیابون زدم زیر گریه...
را سین
۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر
when the war of the beasts brings about the world's end
the goddess descends from the sky
wings of light and dark spread afar
she guides us to bliss, her gift everlasting

گاهی تحملت تمام میشود، خسته میشوی از فریاد های درونیت، دیگران در سرت به پا میخیزند و اوار میشوند و به صفر مطلق خواهی رسید. سکون خالص. نه دستت میلرزد و نه قلبت و نه نگاهت. نه میشنوی و نه میبیتی. این هدیه است از طرف او. هدیه را نه میشود پس داد و نه میشود دور ریخت...

infinite in mystery is the gift of the goddess
we seek it thus, and take to the sky
ripples form on the water's surface
the wandering soul knows no rest

جسمت خستست و جنگ میخواهد. روحت اما گوشه ای  ایستاده و خیره شده به بی تفاوتی دریچه ی نگاهت.  لبه ی پرتگاهی ایستاده که نمیداند سقوطش مساوی چیست. تباهی یا اوج؟

there is no hate, only joy for you are beloved by the goddess
hero of the dawn, healer of worlds
dreams of the morrow hath the shattered soul
pride is lost
wings stripped away, the end is nigh

دیگر غم نبودن و کم بودن را نمیخوری. دیگر زجر نمیکشی از هیولایی که هستی و بوده ای. دیگر فرقی ندارد که انگشت ها به سمتت هدف میگیرند و گوش ها مملو از تو میشوند. تو تمام شده ای. خودت را تمام کرده ای. سلول سلولت را خورد کردی و تمام شدی.

my friend, do you fly away now?
to a a world that abhors you and i?
all that awaits you is a somber morrow
no matter where the winds may blow

فکر ماندن را میکنی. بمانی و هی بجنگی و هی بسازی و بجنگی... ولی تا کی دوام باید داشت؟ هرچقدر بجنگی همین است. عوض نخواهند شد. از یکدیگر متنفرند. ازخودشان هم. از تو که دیگر .... همه تو را به یک چشم میبینند. مهم نیست که هستی. همه جا همین است. هر روز بدتر از دیروز!

my friend, your desire is the bringer of life, the gift of the goddess
even if morrow is barren of promises
nothing shall forestall my return

انگیزه ات هرچه بوده دیگر اهمیت ندارد. حتی اگر دست هایت را زنجیر کنند، که خواهند کرد، بال هایت را نمیگیرند. میتوانی پرواز کنی و رها شوی. میشود دوباره شروع کرد. میشود برگشت به نقطه ی سر خط. مهم نیست قول و عهد هایت. همه را میشکنی و این زنجیر هارا باز میکنی...


my friend, the fates are cruel
there are no dreams, no honor remains
the arrow has left the bow of the goddess
my soul, corrupted by vengeance
hath endured torment, to find the end of the journey
in my own salvation
and your eternal slumber

"این" دیگر تمام میشود. ارمان هایش نابود میشوند. روحت انتقام میخواهد و عذاب میکشد. ولی عذاب خوب است. اینبار، عذاب بی تفاوتی می اورد. اینبار همه بخوابند...بی تفاوتی فرمانروایی میکند... اینبار انتقامش را میگیرد...

legend shall speak
of sacrifice at world's end
the wind sails over the water's surface
quietly, but surly

فریاد ها همیشه بلند نیستند. ساکت و ارام پیش میروند. باد بی صدا موج را به خروش وا میداردو موج خروشان صخره میدرد!

even is the morrow is barren of promises
nothing shall forestall my return
to become the dew that quenches the land
to spare the sands, the seas, the skies
i offer thee this silent sacrifice

...حتی اگر... هرچیزی...
باد خواهد وزید... صخره ها نابود خواهند شد... ساحل ارام خواهد گرفت و اینبار صخره های بیشتر...
...!انتقام میگیرد... با قربانی کردن خود در سکوت...


-of course i'll come back to you, even if you don't promise to wait. i'll return knowing you'll be here!

"LOVELESS"
را سین
۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر