دراز میکشم، از پنجره بیرونو نگاه میکنم، گوش میدم به تک تک صداهای دور و برم، و فکر میکنم چرا ... ؟
دراز میکشم، از پنجره بیرونو نگاه میکنم، گوش میدم به تک تک صداهای دور و برم، و فکر میکنم چرا ... ؟
زجر اور اینه که کسی درک نکنه، طرز فکرت رو، حرفات رو، احساساتت رو، عقایدت رو و غیره.
دلم ازینجاهایی میخواد که تو فیلما هست، یه جایی که هیچکس نیست، یه دریاچه هم هست، هوا هم خنکه...حشره اینا هم نداره، شبم هست، منم به یه تخته سنگ تکیه دادم با فکرام خلوت کردم...
#میترسم و #نمیتونم به کسی بگم.
حذف
بعدا نوشت:
دبگران که کنارت میگذراند، تو هم شروع میکنی به کنار گذاشتن دیگران. انقدر در نبودنشان غرق میشوی که انگار هیچوقت نه کسی بوده ای و نه کسی بوده! تلخ میشوی، لبخندهایت زورکی میشود، مکالمه هایت کمتر از نصف میشود، و فراموش میشود انگار که قبلا، یک نفر دلی دیوانه و سری پر باد داشت و خنده هایش تمام نمیشد.
هنوز بزرگ نشدم...