گاهی هم باید سرت را پایین بیندازی، حرف هایت را قورت دهی و سعی کنی عادت کنی... هرچند میدانی هیچوقت عادت نخواهی کرد.
گاهی هم باید سرت را پایین بیندازی، حرف هایت را قورت دهی و سعی کنی عادت کنی... هرچند میدانی هیچوقت عادت نخواهی کرد.
بعضیا هم هستن فکر میکنن زندگی بقیه تو همین دانشگاه خلاصه میشه.
مثلا اگه همیشه انلاین هستن میگن حتمن با یکی از بچه های کلاس دوست شده.
یا مثلا اگه من اینجا چیزی بنویسم میگن حتما این فلانیه همون فلانیه کلاسه :))
اینارو ولشون کنید، اینا دنیاشون کوچیکه. گناه دارن.
چرا از طرف من به بقیه نه میگید؟
شاید من بخوام اذدواج کنم برم امریکا زندگی کنم خب :)) عجبا :))
بابا صدام زد گفت بقیه ی غذا رو بزار یخچال
خداشاهده حوصلم نمیشد واسه همین همشو خوردم
:| خیلی بود :|
دلم :|
گفته بودم که من نگران، من منتظر، من دلتنگ، کارهای احمقانه انجام می دهد.
همه چیز از انجایی شروع شد که من فکر کردم ادم ها میتوانند خوب باشند.
میدانی، گاهی خوب است فکر کنیم به این که شاید این اخرین بار است که مثلا نفس میکشیم، میخندیم، گریه میکنیم، دل به کسی میبندیم و منتظر کسی میمانیم.
شاید این اخرین بار باشد...
فکر میکردم شاید دوست خوبی بشه !
ادما اشتباه میکنن به هر حال.
If happy ever afters did exist
I was still be holdin u like this...