ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

ندارد

دختری که دلش بال میخواهد

یک دانشجوی پزشکی، یک پزشک آینده :)

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۲ BB

In pieces

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۴ ق.ظ

میدانی؟ از من چیزی نمانده. مگر یک نفر‌چند بار می تواند بشکند و خرده هایش را به هم بچسباند و دوباره بشکند؟ من خسته هستم. خسته تر از‌ این که دوباره جمع کنم خرده هایم را. ضربه ی سختی بود. عمیق بود و محکم! تا مغز استخوان دلم را شکافت. 

راستش را بخواهی، فکر نمی کنم من دوباره تکرار شود. حداقل منی که انقدر عاشق میشدم. فکر نمیکنم احساسم تکرار شود. تو اما قطعا تکرار خواهی شد. دنیا پر است از ادم های مثل هم. اما احساس من به تو قطعا تکرار نشدنی بود...هست؟ نمیدانم. خودم میگویم دیگر نیست و فقط عادت هایم مانده. ولی حسادتی که به احساس جدیدت به او دارم، برعکسش را می گوید.

باید یک کوله بخرم، خرده هایم را درونش بریزم و بگذارم یک گوشه. چه کسی یک شکسته را میخواهد؟ می توان یک قلب خرده را دوست داشت؟ از کجا معلوم دوباره شکسته نشود؟ از کجا معلوم نفر بعد مثل‌ تو نباشد؟ 

دل من از همه چیز بیشتر دلش عشق می خواست. انگار رسم دنیا این است که هرچه بخواهی را نمی توانی داشته باشی. تنهایی سهم من است انگار. 

 

۹۸/۰۶/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
را سین

نظرات  (۴)

کسی مثلِ خودت، دوباره دلت رو به دست میاره؛ خیلی این اتفاق دور نیست.

پاسخ:
:(
۰۲ آذر ۹۸ ، ۰۰:۱۱ دختری که نوشتن نجاتش داد

سلام 

نمیدونم از لابلای غمها و دشواریهایی که جدیدا در زندگیم پیدا شده.امشب که حالم خوب نبود در این بی اینترنتی یاد وبلاگ دوستی بسیار قدیمی کردم و همینطوری به برخی وبلاگهای پیوند داده شده وبش سر زدم.تا اینجا امدم.گفتم دیگر هیچکسی نبایدوب داشته باشد.دوره دوره ی اینستاگرامو تلگرامو ازین حرفاس.

میدانی تو از گذشته من خبر نداری همانطور که من از تو!

اما بدان که عین این روزهای تورا بارها رفته ام .چیزی که در پس این افسردگیها فهمیدم اینه که یک سرزمینی وجود دارد به اسم 'تو هر چاله ییش بیفتی فکر میکنی زندگی فقط همون چاله هس و فکر میکنی باید یک موضوعی رو بخودت ثابت کنی بقصد پدر خودتو در اوردن' 

همه ما ادمها گذرمون به این سرزمین افتاده.یکی از وقتی به دنیا اومده یک مشکل جسمی داشته چالش شده اینکه فکر کنه زندگی فقط سلامتی خودشو مقایسه کنه فقط ببینه کی انگشت اشاره شو بسمتش میگیره چجوری بخودشو بقیه ثابت کنه که من محدود نیستم

یکی اعضای خانوادش انچنان که باید نبودن و یا ازدستشون داده و بین ادمهای دنیا دنبال محبتی که از راههای اشتباه میرهو بدستش نمیاره و تمام مشکلاتشو میندازه گردن این موضوعو میگه من چقدر بدبختم

یکی  پیش خودش فکر میکنه همه بهش نارو میزنن دنبال صداقته

 

اون یکی فکر میکنه دنبال عشق باید باشه و عشق واقعی بدست نمیاد

یکی همه دغدغه ش درس.یکی ورزش حرفه ییش.یا هنرش و میخواد بجایی برسه و ازینجا بره یا نره و به افرادی بیلاخ بفرسته

 

مسئله اینه هرکسی یه چیزیو برای خودش خیلی گنده کرده و کرده آینه دق

هرکسی افتاده توی چاله یی بدون اینکه بدونه اصلا چرا من دنبال این موضوعم چی شده؟در گذشته ام چه اتفاقی افتاده که من بدنبال اثبات چیزی بخودم هستم یا کسی؟نوشته بودی دنباال عشق بودی و بدستش نیاوردی

عشق چیه اصلا؟چیزیه که باید در در درون ما باشه و به جهان ارائه بدهیم؟یا ما تهی از اونیم و کسی یا جهان بدهکار ما هستن؟

مگه ما علت بوجود اومدنمون عشق نبوده؟مگه عشق حتما باید بین دو فرد با جنسیتهای تعریف شده باشه؟مگه نمیشه ادمها با همجنسها پدر و مادر یا هر کسی یا هر موجودی بتونن دوستی و عشق رو تجربه کنن؟

تو میدونی در گذشته های دور در کودکیت در خاطراتت چی تو رو به اینجا سوق داده که بدنبال عشق باشی؟

بنظرم همیشه هر ادمی از زندگی ادم رفته بهترش اومده .چی توی یه ادم که ممکنه بهترش در دیگری نباشه؟

مغز ادما به گرفتن چه حس کاذبی از رابطه ها معتاد میشه که نمیتونه رها کنه اون حس رو؟

چه تضمینی هست که به حسهای بهتری از رابطه های دیگه معتاد نشیم؟

چرا ما میخواییم بخودمون بقبولونیم دلتنگ احساسات چند وقت پیش خودمونیم.در حالی که شاید لجبازانه به دنبال اثبات این موضوع هستیم که من از دست ندادم.من کم نیستم.من بدرد نخور نیستم.من خوبم.من ول شدنی نیستم

چرا اصلا رها شدن و اینکه کسی .هرکسی پشتشو بما بکنه و بره حس من کافی نیستم رو بما منتقل میکنه

غافل ازینکه هیچ چیز و هیچکس برای همه ما کافی نیست جز خدا

هیچ دوستی هیچ آدمی همیشه همیشه جوابگوی سخت ترین لحظه های ما نیست و ما همه ما در سختترین لحظات زندگی تنهاییم

در درون خودمون تنهاییم و هیچکس اونطور که باید درکمون نمیکنه

بهت پیشنهاد میکنم هر وقت نت وصل شد

در اینستاگرام از اول تا اخر پیج Morgebahman رو پیدا کنی و بخونی

بخودت کمک کن و قوی باش و قوی شو 

و به خدا پناه ببر

 

پاسخ:
ممنان
اما من اینجا میام که فقط از‌ شر فکرای تو سرم راحت شم و اینکه اینارو میگم دلیل بر‌این نیست که من همینم که نوشتم.
۰۲ آذر ۹۸ ، ۰۹:۳۴ دختری که نوشتن نجاتش داد

مرسی که توضیح دادی.شاید این جمله ت خیلی کوتاه و ساده بنظر برسه ولی خیلی حرفها تو خودش داشت

کسی هست که منو متهم میکنه به اینکه بازیش دادم و مث تو که به ینفر فحش میدی خیلی بمن فحش میده و تهمت میزنه ولی همچنان رفتار متناقضی داره

میگه از من تنفر داره و به دنبال انتقام!!

و هرگز بمن اجازه توضیح نداده در شرایط درست

نوشتی فقط میخوای از شر فکرای تو سرت راحت بشی و دلیل نیست که همونی باشی که نوشتی

ما خیلی وقتا خودمونو درگیر نوشته های ادمها یاحتی حرفهاشون میکنیم غافل از اینکه این تمام اونها نیست قسمتی از اونها هست که خودشونم شاید قبولش ندارن و دارن مثل یک بادکنک ولش میکنن که بره

امیدوارم خدا همه مونو هدایت کنه خودمونو پیدا کنیم

پاسخ:
اینکه متهم کنی با اینکه طرف بیاد بهت بگه عاقا من بازیت دادم و اعتراف کته خیلی متفاوته.
دقیقا. ایشالا.
۰۳ آذر ۹۸ ، ۰۱:۲۱ دختری که نوشتن نجاتش داد

من یه روز حالم خوب نبود.دلم میخواست حرف بزنم.خیلی تنها بودم.نزدیک پریودم بود بدترم شده بودم.بهش گفتم خیلی چیزا اونجوری نبوده که قبلا گفتم جور دیگه ییه.شروع کردم یجور دیگه گفتن و اون برداشت کرد که دارم میگم بازیت دادم.من حالم بد بود دلم گرفته بود.دلم حرف زدن میخواست حتی چرت و پرت.حرفی برای گفتن نداشتم.دیگه باور نمیکنه.هرگز

فکر کرد گفتم بازی داده شدی.در عجبم ادم حرفی بزنه که دیگه بهش پس ندن.دیگه قبول نکنن.و الکی الکی تموم شد!

شد خشم.شد نفرت.شد انتقام.گفت میرم به همه میگم تو ادمارو بازی میدی.من مات و متحیرم هنوز انگار خواب میبینم.چی شد؟یه حرف اومدم بزنم تو حالت هذیان پریودی به چه نفرتی تبدیل شد!

آدم انقدر بدبین و شکاک و منتظر فرصت که بخودش ثابت کنه من که دوس داشتنی نیستم فقط مال بازی دادنم و سرکار گذاشتن

توی دلم بهش میگم.دست خودت نیس تو از اولشم باور نداشتی که ارزش دوس داشتنو داری منتظر فرصتی بودی که بخودت ثابت کنی حق با توئه.برنده شدی هورا تو دوست داشتنی نیستی.دیدی گفتم

 

چقدر یه ادم میتونه پشیمون بشه که بالاخره روزی روزگاری حقیقت مشخص میشه و چقدر در درونشون ادمها ازین همه تهمت و افکار اشتباه پشیمون میشن و خواهند سوخت و جهنم همینه

پاسخ:
اوهوم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی