35
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۰ ب.ظ
باز از بوی تو نوشم، مست گردم! به چه مستی بتوان دین و دل از یاد برد این تن من کز نفست عشق دمی بر همه ی جان من ای جانا!
عشقت همه بر بودن من درین جهان مرگ کافیست که چون نور امیدی، و تو چون مهر وصفایی، تو چون پادشه و جام شرابی، تو چون روزنه ی عشق و وفایی، تو چون مدحی و مانند ثنایی، تو همان شور و نشاطی که شود مونس جانم ، شود صاحب قلبم و به ارامش افروز کند شعله ی جانم.
مرو ای خوب ترین بعد خدا، چون تو نباشی نباشد تن من، عشق که اید همه ی عقل برد از کف من، عشق که باشد همه اندوه برد از بر من، عشق که باشد همه مسرور کند جان و تن من!
و تو ای جانا، با تومن عهد ببندم، بگذارم قدحم گوشه ای چون جام شراب عشق را مست بگردم!
نگهت...مست کند...
۹۲/۰۴/۱۲